در اوایل کودکی خود، حتی کودکان دوران روم، بین قرن 1 و 2 پس از میلاد، زمان تقریباً نامحدودی را به لودوس اختصاص دادند، اما از نظر جنسیت و سن متمایز بودند.
اسباب بازی جلیقه ضد گلولهیکی از ابزار های بازی پسران است که معمولا در بازی دزد و پلیس نشان دهنده ی نقش پلیس می باشد.
دختران با شفیرهها بازی میکردند، عروسکهایی که از مواد مختلف (پارچه، چوب، عاج، استخوان، سفال) به گواه قبرهایی که گاهی در آنها از عزیزترین اشیایی که متعلق به دختران متوفی بود، پیدا میشدند.
از سوی دیگر، بچهها با حلقه، تاپ، اسب گهوارهای، با سکهها، یک capita aut navita (متن یا ضربدر)، تیله یا آجیل بازی میکردند. تعبیر «خداحافظی با گردو» در واقع به معنای خداحافظی با بازی های دوران کودکی برای شروع نوجوانی بود.
اولین آموزش بچه ها به پدر خانواده سپرده شد و به سه مهارت اساسی: خواندن، نوشتن و محاسبه محدود می شد. برای محاسبات، پسران از حساب های ساده، سنگریزه و چرتکه، چرتکه، نوعی چرتکه استفاده می کردند.
پس از آن، از شش تا یازده سالگی، آموزش به استاد لودی سپرده شد. در مدرسه ابتدایی، ludus litterarius، محتوای آموزشی به برنامه های تعریف شده پایبند نبود، اما بسیار آزاد و انعطاف پذیر بود.
همان کلاس ها از نظر سنی یکسان نبودند تا هر استادی بتواند با دانش آموزان در سنین و زمینه های مختلف تعامل داشته باشد.
این بازی با اصرار بیش از هر چیز به ایدئولوژی اولین استاد بلاغت قرن اول پس از میلاد باز می گردد که فعالیت ادبی او عمدتاً معطوف به مشکلات آموزش و انتقال فرهنگ بود: مارکو فابیو کوئینتیلیانو.
معتبرترین بخش کار او، سخنرانی موسسه، بخش آموزشی است که در آن دانش عمیقی از روح کودک و مشکلات آموزشی نشان می دهد.
او دانشآموز را از بدو تولد دنبال میکند: او محیط خانوادهای را که در آن دوران کودکی میگذرد و رابطه با پرستاران را توصیف میکند.
از نیاز سخنران آینده برای به دست آوردن فرهنگ عمومی خوب از سنین پایین حمایت میکند و از تربیت انسانگرایانه حمایت میکند.